زیباییهای پنهان زیر خروارها دود و سیاهی

«مواد، همهی دار و ندار، آبرو و حیثیت آدم را میگیرد، بذر امید را در قلب هر آدمی خشک میکند»، اینها بخشی از سخنان مریم است، دختری در کمپ اعتیاد">اعتیاد که بعد از گذشت سالها، بیکس و تنها با غول اعتیاد میجنگد.
شاید همه با اعتیاد و عواقب شوم آن آشنا هستیم و بارها سرگذشت افرادی را که دچار این بلای خانمان سوز شدهاند را شنیدهایم، حتی سرگذشت کسانی که نقش چندانی برای ورود به وادی فلاکت یعنی اعتیاد نقشی نداشتهاند.
کمپهای ترک اعتیاد، مامنی برای معتادان بیسرپناه شدهاند که زیر سقف کمپها، جز خدا کسی پناهشان نمیدهد.
برای شنیدن داستان زندگی زنانی که زندگی خود را در این کمپ برای مبارزه با اعتیاد سپری و شب را در زیر سقف آن صبح میکنند، میرویم، این مرکز، پناهگاه افراد بیپناهی است که از هر گروه سنی در آن در حال ترک اعتیاد هستند.
مرکز اقامتی میان مدت باغ فرشته تبریز از سال 90 فعالیت خود را آغاز کرده، این مرکز با وسعتی حدود 8000 هکتار مترمربع خارج از شهر در جاده باغ معروف روستای کوجوار قرار دارد و مدیریت آن برعهده یک زوج خیر است.
45 نفر از بانوان معتاد در این مرکز مستقر هستند که برخی توسط پلیس دستگیر و برخی نیز به صورت خود معرف به این مرکز مراجعه کردهاند، این مرکز دارای کارگاه خیاطی، کفاشی و گلخانه است، میانگین سنی بانوان معتاد در این مرکز20 تا 29 سال بوده و اکثرا به مصرف شیشه معتاد شده اند.
زنی 28 ساله ملقب به یاور، یکی از زنان کمپ ترک اعتیاد باغ فرشته است که با موهایی کوتاه شده و کلاهی بر سر، پیراهن مردانهای پوشیده و کرواتی روی آن زده، نزدیک ما شده و سلام میکند، در نگاه اول از روی ظاهر و حرکاتش گمان میکنی که او مرد است ولی او نیز جزو زنان ساکن کمپ بوده و از فروردین امسال برای ترک اعتیاد وارد کمپ شده ، ما را به بازدید از بخشهای مختلف کمپ راهنمایی میکند.
یاور دو سالی میشود که توسط مریم آرایشگر که خود نیز دچار اعتیاد بود و از شوهرش طلاق گرفته بود، با مصرف شیشه و حشیش در دام اعتیاد گرفتار شده و به گفتهی خودش، امسال بعد از آزادی از زندان، چندین بار لغزش داشته و مجدداً به مصرف شیشه و حشیش روی آورده،اما بعد از مدتی برای ترک اعتیاد، توسط شوهرش به کمپ مراجعه میکند.
تا ابد برای مادرم مردهام
از او ماجرای زندگی و چگونگی گرفتارشدنش در دام اعتیار را میپرسم، میگوید: اهل شهرستان هریس هستم، سه برادر دارم و خودم نیز تنها دختر خانوادهای بودم که اکنون کنارم نیستند و مرا از خود طرد کردهاند، مادرم از زمانی که فهمید مواد مصرف میکنم، گفت که دیگر دختری به نام من ندارد و تا ابد برای او مردهام.
او در خصوص نحوهی نخستین مصرفش، ادامه میدهد: من بچه روستایی بودم، اصلاً در خصوص شیشه و مواد هیچ اطلاعاتی نداشتم، چون تاکنون چنین چیزی در خانوادهی ما وجود نداشت، حتی زمانی که مریم برای نخستین بار در آرایشگاهش گفت بیا شیشه بکش، فکر کردم که شیشه در و پنجره را میشکنیم و آن را میکشیم.
وی ادامه میدهد: مریم ورقهای آلومینیومی به من داد و گفت؛ اگر از این دود دو نفس بکشی، بیخیال غم و غصهی دنیا و زندگی میشوی، برای نخستین بار که مصرف کردم، چند روزی نمیتوانستم درست و حسابی بخوابم، مجدداً مریم مرا برای مصرف مجدد شیشه به آرایشگاه دعوت کرد، هر روز عادت کرده و برای مصرف شیشه پیش او میرفتم، همچنین روزی حدود سه مرتبه حشیش مصرف میکردم، اما با این حال به هیچ وجه سیگار مصرف نکردم، چون از بوی سیگار متنفر هستم.
وی با بیان اینکه وضع مالی شوهر و خانوادهام بسیار خوب بود و از لحاظ مالی برای خرید مواد مشکلی نداشتم، بیان میکند: مریم در حقم نامردی کرد، چون از لحظهی مصرف موادم بهصورت مخفیانه فیلم ضبط کرده بود و در قبال عدم انتشار آن، اخاذی میکرد، حتی از من خواست که مسئولیت نگهداری مقداری مواد را برعهده بگیرم، در غیر اینصورت مرا با خانوادهام تهدید میکرد، منم از ترس خانواده ام نتوانستم کاری انجام دهم، چون در خانوادهی ما، تاکنون کسی درگیر مواد مخدر نبوده و اگر مادرم میفهمید از غم و غصه دق میکرد.
یاور با بیان اینکه شوهرم تنها کسی بود که از من حمایت کرد و هیچ موقع در این مسیر ترکم نکرد، ادامه میدهد: 13 ساله بودم که به اصرار خانواده و علیرغم میل باطنیام ازدواج کردم، متأسفانه در منطقه ما، خانوادهها دختران 10 سالهی خود را با سن کم شوهر میدهند، از همان ابتدا علاقهای به شوهرم نداشتم و تنها بهعلت خانوادهام با او زندگی کردم، چون در خانواده ما طلاق وجود نداشت و کاری ناپسند به شمار میرفت.
وی ادامه میدهد: شوهرم، هر هفته برای دیدنم به کمپ میآید و هر روز با من تماس تلفنی دارد، اما من زمانی که محتاجش میشوم با او تماس میگیرم، از شوهرم بچهای ندارم، چون از همان ابتدا علاقهای به او نداشتم، با اینحال شوهرم تنها کسی بوده که تاکنون حمایتم کرده است علیرغم اینکه چندین بار درخواست طلاق دادهام، ولی او طلاقم نمیدهد.
وی ادامه میدهد: حدود چهار ماهی میشود که پاکم، به شوهرم قول دادم هیچ نوع موادی مصرف نکنم.
یاور باخنده در خصوص وضعیت ظاهری متفاوتش، میگوید: به گشتن با تیپ مردانه با موهای کوتاه علاقمند هستم، اما در این خصوص با شوهرم اختلاف سلیقه داریم، بیرون از کمپ، همه مرا آقا یاور صدا میزنند، چون خیلی زرنگ هستم و مثل کوه پشت هر یک از دخترها بوده و اجازه نمیدهم کسی به یکی از آنها توهین یا تجاوز کند، از همینرو هم، همه خاطر مرا میخواهند.
وی با ابراز تأسف و پشیمانی در ادامه میگوید: اگر زمان به عقب بازمیگشت، هیچ موقع مواد مصرف نمیکردم.
سراغ یکی دیگر از زنان کمپ باغ فرشته میروم که به تنهایی روی نیمکت حیاط نشسته است، کنارش مینشینم چشمم به دستانش میافتد که پر از رد سوختگی است میپرسم دستهایت چرا سوخته است؟ لبخند تلخی میزند و میگوید: توبهی گرگ مرگ است، تمامی این علامتها را با سیگار و چاقوی داغ روی دست و بازوهایم زدهام تا شیشه مصرف نکنم، اما اینها نیز اثری نداشت، چون مجدداً مواد با من کار خود را کرد.
تنها آرزویم دیدن مجدد پسرم است
خود را اینگونه معرفی میکند: مریم 32 ساله هستم و از فروردینماه در کمپ بوده و هیچ گونه موادی مصرف نمیکنم، اصلالتاً اهل قم بوده، اما 10 سال پیش بهعلت ازدواج با مردی تبریزی در اینجا ساکن شدم، پس از گذشت سه ماه از طلاقم، توسط یکی از دوستانم که او نیز از شوهرش طلاق گرفته بود گرفتار اعتیاد شدم.
مریم، خود را عامل اصلی اعتیادش دانسته و کسی را در این خصوص مقصر نمیداند، با گریه ادامه میدهد: پس از طلاق، فرزند 9 سالهام را از من گرفتند، غم دوری از فرزندم، مرا به شدت افسرده و ضعیفالنفس کرد، اکنون که پسرم 15 ساله شده، اما حتی نمیدانم چه شکلی شده است، تنها آرزویم دیدن مجدد پسرم است.
وی با بیان اینکه پس از طلاق در وضعیت روحی بسیار بدی قرار داشتم، میگوید: برای فرار از تنهایی به خانه یکی از دوستانم رفتم، دوستم آرزو نیز از شوهرش طلاق گرفته بود و به یک مرد معتاد نیز صیغه بود، من قبلا آنها را سرزنش می کردم که چرا مواد مصرف میکنید.
مریم در حالی که اشک چشمانش را پاک میکند ادامه میدهد: در یکی از مهمانیها، توسط آرزو با محسن 35 ساله آشنا شدم، محسن برای نخستین بار مصرف شیشه را به من پیشنهاد داد و منم نتوانستم رد کنم، چون طبق گفتهی آرزو و محسن هر غم و غصهای با مصرف مواد بیمفهوم میشد.
او در خصوص نخستین مصرف شیشه، میگوید: برای نخستین بار شیشه را در پایپ استفاده کردم و با استشمام بخار حاصل از آن، حال طبیعی خودم را از دست داده و در یک دنیای متفاوت سیر میکردم، البته ببخشید لذت اولیهاش برای من فقط هوس بود که بعد از مصرف نیز با محسن رابطه نامشروع برقرار کردم و پس از آن، دیگر خیلی دیر شده بود، چون معتاد شیشه شده بودم.
مصرف مواد آبرویی برایم باقی نگذاشت
وی ادامه میدهد: بعد از اینکه محسن ترکم کرد، با مردی که همه به او، ساقی یعنی فروشندهی مواد میگفتند، دوست شدم، پیش او نیز پنج سال بهعلت تأمین موادم زندگی کردم البته او در قبال آن، خواستار برقراری رابطه نامشروع با من بود.
مریم سرش را پایین میافکند و با گریه میگوید: خانم میدانی مواد انسان را به بد روزگاری دچار می کند، آبرویی برای آدم باقی نمیگذارد، چون هر کسی در قبال تأمین مواد، پیشنهادات شرمآوری میدهد.
همه زندگی و داراییام را برای مواد سوزاندم
وی با بیان اینکه کاش هیچ زمانی دچار اعتیاد نمیشدم، میگوید: کاش لذت اولیه مصرف مواد را نمیچشیدم تا اینگونه بدبخت نمیشدم، من همه زندگی و داراییام را برای مواد سوزاندم.
از او در خصوص چگونگی مراجعهاش به کمپ میپرسم، اظهار میکند: شب قبل از عید امسال، مأموران مرا در خانهی یکی از دوستانمان در حین مصرف شیشه گرفتند، همسایهها ما را لو داده بودند، شب عید مرا به این کمپ منتقل کردند، البته اکنون از وضعیتم و حضورم در این کمپ راضی هستم، چون دیگر سراغ مصرف شیشه نمیروم.
مریم ادامه میدهد: از همه عاجزانه خواهش میکنم به هیچ وجه مواد مصرف نکنند، چون جز نابودی، چیزی در این مسیر نیست، ما را ببینند و عبرت بگیرند، مواد، همهی دار و ندار، آبرو، حیثیت آدم را میگیرد.
کاش میمردم و فرزندانم بار شرمندگی معتادی مادرشان را بر دوش نمیکشیدند
شبنم 38 ساله با چشمان پرفروغ و زیبای سبز رنگش گوشهای از حیاط نشسته است، به گفتهی خودش حدود 10 سالی میشد هروئین مصرف کرده و اکنون حدود یک سال و سه ماه در کمپ زندگی میکند، چون جایی برای ماندن ندارد و در این مدت پاک بوده است.
وی بعد از فوت همسر اولش در تصادف، تصمیم به ازدواج مجدد گرفته، اما با مخالفت شدید پدرش مواجه میشود، چون خانوادهی شوهر دومش خانوادهای اهل مواد و درگیر اعتیاد بودند.
وی با بیان اینکه با ازدواج دوم در دام اعتیاد گرفتار شدم، میگوید: متأسفانه زمانی که عروس خانوادهای شدم که هیچ ابایی از مصرف مواد مخدر نداشتند، پدر و مادرم مرا طرد کردند، بیکسی و فشار تنهایی مرا پای منقل خانوادهی همسر دومم نشاند که با همنشینی با آنها، من نیز معتاد شدم.
شبنم با بیان اینکه دارای چهار فرزند هستم که دو تا از آنها فرزند شوهر اول و دوتای دیگر نیز فرزند شوهر دومم هستند، میگوید: اکنون دو تا از فرزندانم در خانهی پدری خودم و دوتای دیگر نیز با شوهر دومم زندگی میکنند، کاش میمردم و فرزندانم بار شرمندگی معتادی مادرشان را بر دوش نمیکشیدند.
شبنم ادامه میدهد: دوس دارم روزی به طور کامل پاک شوم و از خدا میخواهم یک روز از عمرم را با لذت زندگی پاک و گذشتهام، کنار خانوادهام سپری کنم، گذشتهای که کسی مرا از خود طرد نکرده بود.
بعد از اینکه مصاحبهام با شبنم، فاطمه و مریم در حیاط کمپ به اتمام رسید، برای آشنایی با سایر بانوان به داخل آسایشگاه میروم، با ورود من هر کدام از بانوان به سمتم آمده و بعد از سلام و احوال پرسی، دور من حلقه زده و کنارم مینشینند، دختران جوانی که چهرهی زیبایشان زیر اندوه و سیاهی اعتیاد گم شده و کنجکاوانه نگاهم میکنند.
حدود چند دقیقه ای سکوت بین من و جمع حاکم میشود نمیدانم چه بگویم و مصاحبهام را با چه کلماتی آغاز کنم. بالاخره سکوت را میشکنم و میپرسم هر کسی تمایل دارد، صحبت کند.
یکی از دختران به دختری که تیپی کاملاً پسرانه دارد، میگوید: داداش تو از مشکلاتمان به خانم بگو تا شاید کسی صدای ما را از اینجا شنیده و دست یاری به سمتمان دراز کند.
پریسا یا همان داداش! در خصوص زندگیاش، میگوید: 28 ساله، بچه تبریز هستم، تقریباً حدود چهار ماهی کمپ بودم، اما مدتی لغزش داشته و مجدداً به مصرف هروئین و مورفین روی آوردم.
وی ادامه میدهد: برای نخستین بار مواد را کنار دوستانم مصرف کردم، وضعیت روحی خوبی نداشتم و از موضوعی ناراحت بودم، دوستانم از قبل مواد مصرف میکردند یکی از دوستانم به من تعارف کرد و گفت؛ «بیا یه پک هم تو بزن» منم بدون تردید پیشنهادش را قبول کرده و مصرف کردم، برای نخستین بار آرامش خاصی را در وجودم حس کرده و تمامی غم و غصه ام را فراموش کردم.
کسی اعتماد و دلخوشی نسبت به معتادان ندارد
از او در مورد تیپ متفاوت و پسرانهاش می پرسم، میگوید: نمیدانم علاقهی خاصی به این تیپ دارم، شاید این نیز نوعی بیماری است که این گونه بروز در شخصیتم بروز میدهد.
پریسا در خصوص فعالیتها و مشکلات اعضا در کمپ، میگوید: در این کمپ کارهای شخصی خود را انجام میدهیم، اکنون کارگاه کفاشیمان فعال بوده، اما خیاطی تعطیل شده است، چون کسی از محصولات تولیدی ما خرید نمیکند، چون ما مصرفکنندهی مواد بودیم و کسی اعتماد و دل خوشی از معتادان در جامعه ندارد.
دو الی سه درصد از معتادان استان را بانوان تشکیل میدهد
مدیرکل بهزیستی آذربایجانشرقی با بیان اینکه دو مرکز ترک اعتیاد بانوان وجود دارد، اظهار میکند: باغ فرشته در تبریز و کمپ گلستان در شهرستان مراغه مستقر است در این دو مرکز 100 نفر از بانوان معتاد در آنها نگهداری و خدمات دریافت میکنند.
«محسن ارشدزاده» با بیان اینکه این اداره کل برای درمان 1500 نفر از بانوان معتاد استان مداخله میکند، ادامه میدهد: دو الی سه درصد از معتادان استان را بانوان تشکیل میدهد و این آمار نشان میدهد که تعداد بانوان معتاد در استان ما کم است.
وی کاهش سن اعتیاد، افزایش اعتیاد در میان بانوان و افزایش گرایش از مصرف مواد مخدر سنتی به سمت مواد مخدرصنعتی و روانگردانها بهعنوان تهدیدی جدی برای جامعه میداند و میگوید: مشکلات روحی و روانی، طلاق و اختلافات خانوادگی و مصرف تفننی میتواند از عوامل تأثیرگذار برای ورود افراد به مصرف مواد مخدر باشد.
دبیر شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر آذربایجانشرقی نیز با بیان اینکه براساس تعداد دستگیری در کلانتریها و سطح شهرها و آمار شیوع شناسی، آمار اعتیاد زنان استان ما در حال افزایش است، اظهار میکند: حدود ۲۷۱ مرکز ترک اعتیاد در استان وجود دارد، براساس مراجعات افراد به این مراکز، آمار زنان معتاد نسبت به گذشته افزایش یافته است.
«بهروز مهدوی» با بیان اینکه سن اعتیاد در کشور به زیر 15 سال رسیده است، ادامه میدهد: اکنون حدود 75 درصد معتادان در کشور زیر ۴۰ سال هستند، 44 باور غلط در خصوص مصرف مواد مخدر وجود دارد که معتقدم گسترش و افزایش ارتباطات، فضای مجازی، حس جستجوگری افراد و افزایش تبلیغات مواد مخدر، جوانان را به این سمت سوق داده است برخیها بر این باورند که مواد مخدر موجب شادی شده و افسردگی را از میان میبرد.
وی با اشاره به اینکه حمایت نکردن برخی خانوادهها از زنان معتاد به عدم فرهنگسازی در بین خانوادهها باز میگردد، میگوید: متأسفانه هنوز جامعه ما فرد معتاد را بهعنوان بیمار نمیشناسد بلکه برخیها، معتادان را افرادی خطرناک و جانی میپندارند و او را از جامعه ترد میکنند در حالی که فرد معتاد بیمار محسوب میشود که خواسته یا ناخواسته اشتباهی را مرتکب شده است.
بر اساس این گزارش، اعتیاد بلایی خانمانسوز است که درگیر شدن زنان که ستون اصلی خانوادهها هستند، ویرانگری آن را تشدید میکند، امیدواریم با فرهنگسازی و آگاهسازی جامعه ، زنان ایران زمین هرگز در دام اعتیاد گرفتار نشوند.
انتهای پیام